ترابط فرهنگ و اقتصاد

ما فرهنگ نهادسازی،سازمان‌دهی و همکاری با یکدیگر و بالأخره مدیریت و برنامه‌ریزی را نداریم. همۀ اینها با فرهنگ عمومی ارتباط دارد و این حجم تأثیرات متقابل فرهنگ با اقتصاد را می‌رساند.حال رشد اقتصادی را اگر بخواهیم، هم باید سیاست‌ها و اقدامات اقتصادی درست داشته باشیم و هم سیاست‌ها و اقدامات فرهنگی صحیح.


یادداشت شفاهی دکتر حسن بنیانیان | عضو کمیسیون فرهنگی مجمع تشخیص مصلحت نظام
1396/2/18
تعداد بازدید:

مقدمه

متأسفانه در جامعه درک کامل و جامعی از مسائل فرهنگی وجود ندارد. وقتی ما کار اقتصادی می‌کنیم به فرهنگ آسیب می‌زنیم و وقتی فعالیت فرهنگی انجام می‌دهیم به اهداف اقتصادی آسیب می‌رسانیم. گاهی نتیجه سیاست‌های فرهنگی و اقتصادی منشأ ایجاد معضلات امنیتی می‌شود. پذیرش اهمیت اصلاح فرهنگ در حقیقت برای این است که اقتصاددانان ما فرهنگ و فرهنگیان ما اقتصاد را بفهمند.

اگر بپذیریم که بین فرهنگ و اقتصاد تعامل گسترده‌ای وجود دارد، طبیعتا در تدابیر مدیریتی که نیاز است برای تحقق اقتصاد مقاومتی دنبال کنیم؛ باید به این داد و ستد بین اقتصاد و فرهنگ عمیقاً توجه بکنیم.

اقتصاد فرهنگ یا فرهنگ اقتصادی

تمام دانشمندانی که در دهه‌های اخیر می‌خواستند در حوزه جامعه‌شناسی برای فرهنگ تعریفی بسازند و پوشش دهند، این‌ها را در ساخته‌ها و کالاها و فرآیندهای فنی که بخش بزرگی از اقتصاد هر کشوری را انجام می‌داده در کنار اندیشه‌ها و عادات و ارزش‌های اجتماعی گذاشته‌اند. یکی از اساتید فرهنگی غرب می‌گوید که فرهنگ متشکل است از ساخته‌ها و کالاها و فرآیندهای فنی، یعنی تکنولوژی‌ها و فرآیندهایی که کالا با آنها تولید می‌شود؛ سپس بلافاصله اشاره می‌کند به اندیشه‌ها، عادات و ارزش‌های اجتماعی، واقعیتی منحصربه‌فرد است و باید به شیوه خاص خود مورد مطالعه قرار بگیرد که گویی محصول دست انسان‌ها است. چرا که اندیشه‌ها و باورهای انسان‌ها در آن مداخله می‌کند. گرچه پایین قاعده هرم عرصه اقتصاد یعنی تولید و توزیع و مصرف کالا است ولی یک وجه ارتباطی هم با مقوله ارتباطات و ارزش‌ها که عناصر کلیدی فرهنگ است را به خود اختصاص می‌دهد.

آنتونی کیدنز می‌گوید: فرهنگ عبارت است از ارزش‌هایی که اعضای یک گروه معین دارند، هنجارهایی که از آنها پیروی می‌کنند و کالاهایی که تولید می‌کنند. دوباره می‌بینید که باورها سوار بر کالاهای مادی می‌شود که در حوزه اقتصاد درباره آنها توضیح می‌دهیم.

در تعریف دیگری داریم که می‌گوید فرهنگ متشکل شده است از الگوهای صریح یا ضمنی رفتار که به واسطه نمادها کسب یا منتقل می‌شود و دربرگیرنده دست‌یافته‌های مشخص گروه‌های انسانی و انعکاس آن در مصنوعات آ‌نهاست. یعنی هر چه انسان تولید می‌کند. هسته مرکزی فرهنگ اندیشه‌های سنتی و ارزش‌های همراه آن است لذا فرهنگ را می‌توان از یک زاویه محصول عمل و از سوی دیگر از عناصر مشهودکننده اعمال انسان تلقی کرد. فرهنگ به دو لایه که با چشم دیده می‌شود و لایه نرم‌افزاری طبقه‌بندی می‌شود. اعتقادات و ارزش‌ها را که با چشم نمی‌توان دید اما این بلافاصله در نوع پوشاک، غذا‌خوردن، شهرسازی و نوع سازماندهی امور جامعه مداخله می‌کند. وقتی از بعد نرم‌افزاری فرهنگی وارد بعد مادی می‌شویم، همان‌جا است که اقتصاد هم در نوع کالا، مصرف، شهرسازی و غیره مداخله جدی می‌کند و اینجا به یکدیگر می‌رسند.

فرهنگ مانند روحی است که در کالبد همه فعالیت‌های گوناگون و کلان کشوری حضور و جریان دارد. حال در ذهن می‌توان ترسیم کرد آنجا که در عرصه اقتصاد بحثی را مطرح می‌کنیم نظریه‌های اقتصادی که با نظریه‌های موجود در حوزه فرهنگ یک فصل مشترک دارند به بحث و مجادله می‌پردازند. در همین جهت مقام معظم رهبری سؤالی را مطرح می‌نمایند، فرهنگی که باید در تولید، خدمات، ساختمان‌سازی، کشاورزی، صنعت، سیاست خارجی و تصمیمات امنیتی رعایت شود حدود را معین و جهت را مشخص کند چیست؟

تلقی‌ها از فرهنگ اقتصادی

فرهنگ جزء عرصه‌هایی است که هر انسانی از دانشمند و جامعه‌شناس گرفته تا افرادی که در رشته مدیریت هستند، یک تلقی از مفهوم آن دارند. این تعاریف را به سه گروه طبقه‌بندی کردند:

یک گروه تعاریفی هستند که تا کلمه فرهنگ می‌آید به آن بار مثبت می‌دهند. شما انتظار دارید که این افراد اهل قصه و مؤدب باشند و کتاب و سعدی و حافظ خوانده باشند. این یک دسته از تعاریف است که بعد زیباشناسی و نوعی فضیلت تلقی می‌شود.

دسته دیگر از فعالیت‌های فرهنگی معطوف به کالاهایی است که اثر فرهنگی دارد؛ مانند نمایشگاه کتاب، جشنواره سینمایی، مجالس روضه‌خوانی و مداحی که این ها بیشتر ابزارهایی فرهنگی هستند ولی در اصطلاحات مردم به آنها فرهنگ می‌گویند.

فرهنگ مانند روحی است که در کالبد همه فعالیت‌های گوناگون و کلان کشوری حضور و جریان دارد. حال در ذهن می‌توان ترسیم کرد آنجا که در عرصه اقتصاد بحثی را مطرح می‌کنیم نظریه‌های اقتصادی که با نظریه‌های موجود در حوزه فرهنگ فصل مشترک دارند به بحث و مجادله می‌پردازند.

دسته سوم از تعاریف که عمدتاً جامعه‌شناسان راجع به آن بحث می‌کنند، یک تصمیم جامعی است از کل تصمیماتی که انسان در همه عرصه‌های زندگی می‌گیرند و تحت تأثیر اعتقادات و ارزش‌هایی است که از جهان بینی در ذهنش تولید می‌شود. اگر بخواهیم با ارائه الگویی، دیدگاه رهبری را در حوزه فرهنگ تعریف کنیم که همین دیدگاه هم در نقشه مهندسی مد نظر قرار گرفته، این است که ما از جهان‌بینی اسلامی، خداباوری، قیامت‌باوری و هدفمندی هستی که جهان‌بینی ما را تشکیل می‌دهد؛ اعتقادات و باورهای خود را استخراج کنیم و براساس آن هنجارهایی و ارزش‌ها و مزیت‌های ذهنی خود را استخراج کنیم که وقتی ما قیامت را باور می‌کنیم مفاهیمی از قبیل نان حلال و حرام، محرم و نامحرم و نجس و پاکی معنا پیدا می‌کنند. اینها همه ارزش‌هایی است که ریشه در باورها و اعتقادات ما دارد.

حال اگر از این ارزش‌ها، الگوهای رفتاری استخراج شد و این الگوهای رفتاری در معماری، روابط اقتصادی، روابط سیاسی، سبک زندگی، شیوه سازماندهی و روابط خانوادگی ما بروز پیدا کرد می‌گوییم که فرهنگ اسلامی بر جامعه ما حاکم شده است. در گذشته و حدود ۲۰۰ یا ۳۰۰ سال قبل، بخش مهمی از این فرهنگ اسلامی در کشور ما بوده است. یعنی همین که افراد در یک معامله اقتصادی با یکدیگر، عیب جنس خود را می‌گفتند چون می‌دانند از نظر فقهی اگر عیب جنس‌شان را نگویند معامله حرام است، یا تلاش می‌کردند دروغ نگویند یا خوب وزن کنند و هنگام وزن‌کردن جنس، کمی بیشتر بابت احتیاط می‌کشیدند.

فرهنگ تخصص‌گرایی درمقابل فرهنگ کل‌نگری

معماری‌های اصیلی که ما در گذشته داشتیم و جزء شاهکارهایی است که ما در دنیا به ثبت رسانده‌ایم و منشأ آمدن توریست‌هاست به این دلیل است که باورها و اعتقادات آن معمار در معماری تجلی پیدا کرده است. سی‌و‌سه پل اصفهان که بروید و بخواهید عکس بگیرید در ۵۰۰ متری شما یک پل با قدمت ۴۰۰ سال است و یکی با قدمت ۳۰ سال که تازه ساخته شده و هیچ به درد عکس‌گرفتن نمی‌خورد. چرا که علم تخصصی شد و عده‌ای رفتند در دانشگاه‌ها رابطه بین بتن و آرماتور را خواندند و مهندس عمران شدند و آن پل را برای عبور ماشین‌ها ساختند. در گذشته‌ که تفکیک علوم صورت نگرفته بود و معمار گذشته علاوه بر اینکه مانند همین مهندس عمران بود فردی بود که می‌خواستم از طریق خلق این زیبایی و هنر یک کار ماندگار برای قیامت خودش انجام دهد. مانند مسجد امام که اینها سرمایه‌های تاریخی ماست. اگر به‌واسطه توسعه علوم اینها را از هم تفکیک کردیم و نتوانیم دوباره به هم پیوند بزنیم مانند ماشینی می‌ماند که قطعات آن را از هم جدا کنید و کسی نباشد که آنها را دوباره سر هم کند.

فرهنگ و انسان‌شناسی اقتصادی

شما از روز اول که اقتصاد می‌خوانید، متأثر از علوم انسانی غرب در اقتصاد در سطر اول نوشته‌اند که انسان موجودی است اقتصادی که هر لحظه به حداکثر کردن منافع خودش می‌اندیشد و از یک صفحه به بعد، انتگرال، مشتق و ریاضی است که یعنی این است و جز این نیست. همۀ حرف غلط در همان یک صفحه آمده است. انسان موجودی اقتصادی نیست و یک بعد او بعد اقتصادی است، یک بعد هم این است که پدری که سرمایه‌گذاری می‌کند تا فرزندش دانشجو شود وقتی فرزندش می‌گوید می‌خواهم به جبهه بروم و به او می‌گوید برو. این‌ها را با هیچ یک از این مشتق‌ها، انتگرال‌ها و اقتصادسنجی‌ها نمی‌توان تئوریزه کرد چرا که یک بعد دیگر از خصلت‌های انسانی است.

اقتصاد عقب‌مانده محصول فرهنگ عقب‌مانده

لایه بعدی اهمیت تعامل این بحث در کشورهای توسعه‌یافته و تأثیر آن در کشورهای در حال توسعه است. اصل توسعه غرب مربوط به تحول فکری است که در زمان جنگ‌های صلیبی از مسلمانان یاد گرفتند و سپس آن اتفاق در مسیحیت افتاد و پروتستانیسم شکل گرفت و یک عالم مسیحی برخلاف کاتولیک‌ها که پول نداشتن را افتخار ، کار نکردن را ذوق و فرار از دنیا را ارزش می‌دانند، بیان کرد اتفاقا برعکس، هر کسی که ثروت داشته باشد و بیشتر کار کند آدم محترم‌تری است. غربی‌ها طی ۴۰۰ سال شگردهای خوبی بدست آوردندکه با آن کشورها به دو دسته پیشرفته و در حال توسعه تقسیم کردند. استعدادهای کشورهای در حال توسعه با پول کشورهایشان رشد می‌کنند و وقتی بالفعل شدند آنها را به کشورهای خودشان می‌برند و با علم و خلاقیت اینها محصولات با تکنولوژی بالا تولید می‌کنند و به کشورهای در حال توسعه می‌فروشند و به ازای آن مواد اولیه می‌گیرند. سال‌ها قبل یک دختر ایرانی چهارده ماه روی یک قالی کار می‌کند و با دلاری که به او می‌دهند یک رادیو از ژاپن می‌خرد که ژاپنی‌ها هشت دقیقه روی آن کار کردند. یعنی این مقدار از عمر یک نیروی انسانی را باید صرف کنیم تا رادیو را حاصل هشت دقیقه از عمر یک ژاپنی است را بخریم یا مثلا چند تا کشتی نفت باید بفروشیم که یک دستگاه پیشرفته برای اتاق عمل بخریم. یک کشتی عظیم از نفت می‌رود و از دلار آن یک دستگاه کوچک برای اتاق عمل با تکنولوژی آلمان می‌گیریم. وقتی به این مجموعه نگاه می‌کنیم می‌بینیم عصاره‌ای است از خلاقیت مغزهایی که از دانشگاه‌های صنعتی ایران، مصر، هند و غیره مهاجرت کردند. آنها این افراد را مدیریت می‌کنند و علمشان را در قالب تکنولوژی به ما می‌دهند. یعنی کشتی‌های نفت یک به یک می‌روند و برای آنها رفاه می‌شود، آن‌وقت علم خودمان را به خودمان می‌دهند. اینها متوجه شدند برای اینکه این کشورها بیدار نشوند و قدرت جذب استعدادهای درخشان خود را پیدا نکنند، دائما در آنها تنش، نا امنی، کودتا و عدم ثبات سیاسی بوجود آوردند. حال اینجا پول‌های خود را صرف توسعه دانشگاه می‌کنند و استعدادهایشان را به نیروی بالقوه تبدیل می‌کنند اما عرضه ندارند که اقتصادشان را پویا کنند و اشتغال ایجاد شود و به سرعت رفتن مغزها می‌افزایند. همین بلایی که ما گرفتار آن هستیم و اولین کشور دنیا در اعزام مغزها هستیم و برای اینکه مدیریت کشور نیز زیر سؤال نرود گاهی این پدیده را توجیه می‌کنیم و می‌گوییم این فرد به آمریکا می‌رود و تبلیغ دین می‌کند! ولی درواقع نیروهایمان را می‌فرستیم آنجا سرباز دشمن می‌شوند و به تکنولوژی و رشد آمریکا کمک می‌کنند.

تعاملات فرهنگ و اقتصاد

نظریه‌های اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و قضایی باید از داخل فرهنگ استخراج شوند و سازمان‌ها و نهادهای اجتماعی بر اساس فرهنگ بومی کشور شکل بگیرند تا محصول آن توسعه ماندگار و پایدار باشد. از روز اول آموزش و پرورش این چنین در کشور ما شکل گرفته است که افراد درس بخوانند و خرجشان را از مردم جدا کنند. این فرهنگ همچنان در آموزش و پرورش است. برخی از معلمان می‌گفتند درس بخوان وگرنه مجبور هستی کار کنی. یعنی درس بخوانی که کار نکنی. قدیم‌ترها وقتی کسی در درس نمره نمی‌آورد، می‌گفتند که باید شیشه‌ها را پاک کنی اما به بچه درس خوان‌ها این را نمی‌گفتند. برای اینکه اثبات کنند اگر درس نخوانی باید کار کنی. این همچنان ادامه دارد.

این نمونۀ سازمانی است که غیربومی وارد کشور ما شده است و نه بر اساس نیازها شکل گرفته است و ادامه آن را در دانشگاه‌ها می‌بینیم که سالی ۴۰۰ هزار نفر در رشته‌های علوم انسانی ورودی داریم و می‌دانیم که چه بخش از این علوم انسانی به درد جامعه ما می‌خورد و چه بخش حرف‌های بی‌ربطی است. در حال حاضر ۳۰۰ نفر در حال گرفتن دکترای علوم سیاسی هستند که جایش در حاکمیت است. مگر ما چند نفر از اینها را می‌توانیم در حاکمیت استخدام کنیم. حدود ۵۰۰۰ نفر در حال گرفتن فوق لیسانس علوم سیاسی هستند، این‌ها جایشان در فرمانداری‌هاست. چند تا از این‌ها را می‌توان استخدام کرد. اما متأسفانه کسی کاری ندارد که سرنوشت این جوانان چه می‌شود. اصلا فکر نکردیم که را درس دهیم تا کشور را توسعه دهند. اصلا در ذهن برنامه‌ریزها بین توسعه دانشگاه و نیازهای جامعه ارتباطی برقرار نمی‌شود.

دانشگاه را می‌گذارند تا اداره شود و پول دربیاورند و به استاد بدهند تا زندگی استاد هم بچرخد، حالا این وسط اگر جوانی هم قربانی شود ان‌شاءألله بعدا درست می‌شود. گاهی اوقات هم می‌گویند اگر این جوان فوق لیسانس بگیرد و برود در دکان پدرش پارچه بفروشد بهتر از این است که دیپلم داشته باشد. این فرد با فوق لیسانس با هر پارچه‌ای که بفروشد یک حرف هم علیه انقلاب می‌گوید و یک بمب منفجره است.

بستر فرهنگی رشد اقتصادی

یک بستر فرهنگی برای تحقق فرآیند رشد اقتصادی داریم که با فرهنگ جامعه ارتباط دارد و یک بستر فرهنگی برای تحقق عوامل پشتیبانی‌کننده از پول‌های یک نظام اقتصادی. تعریف توسعه اقتصادی این است که اگر جامعه‌ای یک یا دو دهه، رشد اقتصادی‌اش استمرار داشت بیان می‌شود که این کشور روی غلتک توسعه افتاده است. به عنوان مثال چین چنین وضعی دارد و بیست سال است که رشدش ۱۰ تا ۱۲ درصد است. برای اینکه این اتفاق بیفتد چه باید کرد؟ ابتدا مصرف داخلی باید پایین بیاید تا امکان پس‌انداز فراهم شود. این پس‌انداز در اختیار کسانی قرار بگیرد که گرایش و بینش سرمایه‌گذاری تولیدی دارند. شما می‌توانید پس‌انداز داشته باشید و در بانک بگذارید و سودش را بگیرید یا سکه بخرید و در خانه نگه‌دارید و یا زمین بخرید و منتظر بمانید تا گران شود. متأسفانه بخش کمی از پس‌اندازکنندگان هنر سرمایه‌گذاری دارند. بعد از سرمایه‌گذاری باید تولید با کیفیت انجام داد و بخشی از آن را در داخل مصرف کرد و بخشی را صادر نمود تا کشور آرام آرام ثروتمند شود.

حال اگر دقت کنید همه اینها با باورهای مردم و فرهنگ ارتباط دارد. در مرحله پس‌انداز و بعد هم سرمایه‌گذاری تعداد زیادی از مردم به دنبال مسیری هستند که در کوتاه‌ترین زمان ممکن و بدون هر گونه ریسکی پول در بیاورند. پس یا باید سکه و یا زمین خرید چون هر کار تولیدی دیگر امکان ضرر دارد. پس با چنین فرهنگی که تولید راه نمی‌افتد. اگر این کارخانجات دولتی تولید نبود که از پول نفت، ذوب‌آهن، فولاد مبارکه یا پتروشیمی داشته باشیم که اصلا تولید نداشتیم چرا که تولید بخش خصوصی در چنین فرهنگی بسیار کم خواهد بود. مسألۀ بعدی تولید با کیفیت است. برای تولید با کیفیت مهندس، کارآفرین و کارگر ویژه نیاز است و بعد هم هنرمندی و توانمندی برای انجام صادرات. این حلقه مرکزی است که مدام با فرهنگ کار دارد. حلقه بعدی که پشتیبانی کننده می‌باشد عبارت است از: تولید با کیفیت، علم می‌خواهد. در دانشگاه متأسفانه از ۳۰ دانشجو، ۲۸ نفر دنبال مدرک هستند. در غیر انتفاعی درس می‌خوانند و با اینکه پول هم داده‌اند ولی دوست دارند که استاد کم درس دهد و جزوه اندکی داشته باشند چون دنبال مدرک هستند نه مطلب. چرا که یک جریان بینشی اشتباه در کشور استمرار پیدا کرده است که تا بوده مدرک حرف اول و آخر را می‌زده است. مدرک به‌علاوه پارتی باعث پیداشدن کار می‌شود.

اعتماد و فرهنگ اقتصادی

لایه بعدی سرمایه اجتماعی است که مردم چقدر به یکدگر اعتماد دارند. اگر شما بخواهید یک کارگاه تولیدی ایجاد کنید. یک حالت این است که شما اعتماد دارید و هر کسی را به‌عنوان کارگر سر کار می‌آورید. حالتی دیگر آن است که شما اعتماد نمی‌کنید و با خود می‌گویید این فرد دزد است یا نکند. چند روز دیگر از دست ما شکایت کند و وقتی با دوست خود مشورت می‌کنید به این نتیجه می‌رسید که از آشنایان چند نفر را بیاورید تا هم از بیکاری درآیند و هم دیگر از ما شکایت نکنند. بعد هم می‌گویید که خط تولید را مدرنیزه می‌کنیم تا نیاز به کارگر نباشد. برای راه افتادن تولید بخش خصوصی به‌شدت سرمایه اجتماعی تعیین‌کننده است. باز اینجا مشکل فرهنگ عمومی سطح جامعه را داریم که راحت مردم به یکدیگر دروغ می‌گویند. یک‌بار بنده از محل بیت‌المال به ژاپن رفته بودم و به انگلیسی به فرد ژاپنی گفتم من یک سؤال از شما می‌پرسم و خواهش می‌کنم که راستش را بگویید. فرد ژاپنی به‌شدت ناراحت شد و رفت. بعدا متوجه شدیم فرد ژاپنی بیان کرده است که شما مرا به دروغ‌گویی متهم کردید چون گفتید که راستش را بگو.

فرهنگ عمومی، زیربنای جامعه

ما فرهنگ نهادسازی، سازمان‌دهی و همکاری با یکدیگر و بالأخره مدیریت و برنامه‌ریزی را نداریم. همۀ اینها با فرهنگ عمومی ارتباط دارد و این حجم تأثیرات متقابل فرهنگ با اقتصاد را می‌رساند. حال رشد اقتصادی را هم اگر بخواهیم، باید سیاست‌ها و اقدامات اقتصادی درست داشته باشیم و هم سیاست‌ها و اقدامات فرهنگی ما نارسایی‌هایی را که داریم تقویت کند. اگر در دنیای واقعی هم بگویید نسبت سیاست و اقتصاد را بگویید، او هم یک فهرست طولانی از مداخله سیاست‌های سیاسی در شکست یا موفقیت اقتصاد را می‌گوید. سپس آنجا نیز دوباره مشکلات فرهنگی داریم. در واقع ما باید در یک مرحله، سیاست‌های فرهنگی را اصلاح کنیم چرا که مستقیما در اقتصاد اثر دارند. اگر هم توقع داریم در قوه قضائیه طوری اقدام شود که بخش خصوصی بیاید و در تولید مشارکت کند، در قوه قضائیه هم معضلات فرهنگی زیادی داریم که باید به فرهنگ آنجا نیز برسیم. یک دور هم باید در مسائل امنیتی فرهنگ جامعه را اصلاح کرد تا تأمین امنیت مانع سرمایه‌گذاری اقتصادی نشود. یا در فعالیت‌های سیاسی که در اقتصاد مداخله می‌کنند. این فردی که آمده و آنجا کارخانه زده و اتفاقا در شرایط موجود پولش را از اقتصاد دلالی و واسطه‌گری و اقتصاد مخفی آورده و آنجا کارخانه زده و اشتغال ایجاد کرده، واقعاً فرد محترمی است اما بزرگواری که در خطبه‌های نماز جمعه نتوانسته خوب حرفش را بیان کند، کارگران آن کارخانه به این جمع‌بندی می‌رسند که حال این سرمایه‌دار را باید بگیریم و با حدأقل کار بیشترین پول را از او بگیریم. اینجاست که رابطه کارگر و کارفرما به هم می‌خورد. مثال‌هایی است از اینکه چگونه یک فعالیت فرهنگی می‌تواند به تولید ضربه بزند و یا در خدمت آن باشد. خصوصیت مخرب فرهنگی اقتصاد تاریخی ما خیلی زیاد است. ▪

-----------------------

پدافند اقتصادی، ش 26، دی ماه 1395، صص 8-10


مطالب پربازدید
را ببینید یا به فهرست بازگردید.